شعر های ای همای رحمت
تو چه آیتی خدا را
که به ما سوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خدا شناسی همه از روح علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
برو ای گدایه مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
به جز علی که گویم به پسر که قاتل من
چو اسیر توست چو اسیر کن مدارا
به جز از علی که ارد پسر ابولجهالب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
حکایت
ابو علی سینا
این جوانی که میبیند جوانیست که با جان دل
در جستجوی علم است این جوان برای آموختن کیمیا گری با پای پیاده تا بغداد رفت و حتی بر اثر انفجار مواد چشم هایش در جوانی دیگر چشم نشود و در پیری چشمانش را خیلی زود از دست داد
این جوان نمونه کامل زه گهواره تا گور دانش بجوی
است
تا جایی که تونستم نوشتم یادت نره معرکه بزن